زمان تقریبی مطالعه: 17 دقیقه

حروف مقطعه

حُروفِ مُقَطَّعه، مجموعه‌ای از برخی حروف تهجی، به صورت تک یا چندحرفی در آغاز سوره‌هایی از قرآن‌کریم. حروف مقطعه که در مجموع 78 حرف‌اند، در سرآغاز 29 سوره از سوره‌های مبارکۀ قرآن‌کریم قرار دارند. برای حروف مقطعه ــ کـه مقطعات و فـواتح (اوائـل) السور نیز نـامیده می‌شونـد معانی مشخصی در زبان عربی یافت نمی‌شود. هریک از اینها بین 1 تا 5 حرف دارند که 3 گروه از آنها بیش از یک‌بار تکرار شده‌اند (نک‍ : عدل، 8). 
حروف مقطعه بر اساس تعداد حروف، بدین شرح در سوره‌های قرآن آمده‌اند: یک‌حرفی: «ن»، «ص»، «ق» به ترتیب در آغاز سوره‌های قلم، ص، ق؛ دو حرفی: «طه»، «طس»، «یس» به ترتیب در آغاز سوره‌های طٰه، نمل، یس، و «حم» در سوره‌های غافر، فصلت، زخرف، دخان، جاثیه، احقاف؛ سه حرفی: «الم» در سوره‌های بقره، آل عمران، عنکبوت، روم، لقمان، سجده، و «الر» در سوره‌های یونس، هود، یوسف، ابراهیم، حجر، و «طسم» در سوره‌های شعرا، قصص؛ چهار حرفی: «المص» و «المر» به ترتیب در سوره‌های اعراف و رعد؛ پنج حرفی: «کهیعص» و «حم عسق» به ترتیب در سوره‌های مریم و شورا (نک‍ : سیوطی، 3 / 32؛ ابن‌کثیر، 1 / 94؛ زمخشری، 1 / 29-31؛ خاتون‌آبادی، 49). براساس سنن قرائت، حروف مقطعه با ذکر تک به تک و گسسته (مقطعه) خوانده می‌شوند، مانند الف لام میم در «الم»، طا سین در «طس» و کاف ها یا عین صاد در «کهیعص». 
در سراسر قرآن‌کریم حروف مقطعه با حذف حروف تکراریِ آنها، تنها مشتمل بر 14 حرف از حروف تهجی (یعنی نیمی از آنها) است (سیوطی، همانجا؛ ابن‌کثیر، 1 / 93). همچنین نیمی از هر جنس از اجناس حروف تهجی مشتمل بر حروف مهموسه، مهجوره و جز آن نیز در «مقطعات» آمده است (همانجا؛ زرکشی، 1 / 255؛ برای تفصیل، نک‍ : خاتون‌آبادی، 50-51). 
مفسرانْ دسته‌ای از حروف مقطعه را که در برخی سوره‌ها مانند «کهیعص» در آغاز سورۀ مریم (19 / 1) آمده، به عنوان آیاتی مستقل در نظرگرفته‌اند؛ اما برخی دیگر مانند «طس» در سورۀ نمل (27 / 1) و «ن» در آغاز سورۀ قلم (68 / 1) را بخشی از آیۀ نخست سوره دانسته‌اند. این امر در مبحث طبقه‌بندی سور بر پایۀ چگونگی آغاز آنها سبب شده است تا وجود حروف مقطعه در سرآغاز سوره‌ها به عنوان یکی از انواع این طبقه‌بندیها قلمداد گردد (سیوطی، 3 / 361-363؛ زرکشی، 1 / 253- 269). 
سور آغاز شونده با حروف مقطعه، به‌جز بقره و آل عمران، همه سوره‌های مکی‌اند. این نکته، در ساخت تاریخی نزول قرآن کریم و اسباب نزول، به‌ویژه در دورۀ حضور پیامبر(ص) در مکه، با مسئلۀ چالش مشرکان عرب و اهل کتاب با اعجاز زبان وحی، و نیز تلاش آنها برای روی‌گردانی از گوش‌سپاری به قرائت قرآن، مسئله‌ای مهم محسوب می‌شده است؛ آن‌گونه که نامأنوس بودن حروف مقطعه، موجبات سکوت و جلب نظر مستمعان به کلمات قرآن را فراهم می‌آورده، و توجه آنان به غیرمعمول بودن کلام وحی را بر می‌انگیخته است (نک‍ : طبری، 1 / 69؛ طوسی، 1 / 48؛ طبرسی، 1 / 41؛ سیوطی، 3 / 31). 
در سخن از وجود حداکثریِ حروف مقطعه در سور مکی به مثابۀ نشانه‌ای از اعجاز قرآن کریم برای مشرکان، می‌توان به نظریه‌ای اشاره‌کرد که بر مبنای آن، حروف مقطعه برای اعرابِ دارندۀ گرایش به شعر و شاعری، یادآور این حقیقت بوده، که کلام غیرقابل تحدی خداوند، بر همان حروف آشنایی بنا شده است که مبنای کلام و زبان بشری را نیز تشکیل می‌دهند ( تفسیر، 62؛ طوسی، طبرسی، همانجاها؛ خاتون‌آبادی، 52). بر همین اساس مولوی هم ضمن اشاره به ترکیب یافتن کلام اعجازآمیز قرآن از همان حروف معمول زبان بشری، مستمعان کلام الٰهی را از اکتفا بدان شباهت ظاهری بر حذر داشته، و مقطعات را اشاراتی رازآمیز به اعجاز و قدم کلام حق تعالى دانسته است (ص 694، بیتهای 1313-1332). 
رمزی بودن این حروف و باور به امکان برخی پیش‌بینیها دربارۀ آینده توسط آنها دارای سابقه‌ای کهن است. ارتباط حروف مقطعه با مدت عمر برخی اقوام ازجمله مسلمانان، یا دریافتِ تاریخ وقوع برخی وقایع خاص، مبحثی است که در میان یهودیان صدر اسلام نمونه داشته است. گفته شده است که گروهی از یهودیان پس از شنیدن مقطعۀ «الم» از زبان رسول اکرم (ص)، و مطابقت دادن آن در حساب جمل و دستیابی به عدد 71، پنداشتند که به طول سالهای دوام دین اسلام دست‌یافته‌اند؛ اما رسول اکرم(ص) بدون توضیح خاصی در پاسخ ایشان فرموده‌اند: «المص»، «الر» و «المر» (طوسی، همانجا؛ طبرسی، 1 / 40-41؛ فخرالدین، 2 / 6؛ سیوطی، 3 / 29-30؛ برای نمونه‌هایی از این محاسبات، نک‍ : همانجا؛ زرکشی، 1 / 264؛ خاتون‌آبادی، 47). 
به هر روی، باید پذیرفت کـه مقطعات ــ که خاص قرآن کریم است و در میان دیگر کتب آسمانی نظیر ندارد («هدایت‌نامه»، 3) ــ به عنوان مبحثی ویژه توجه بسیاری را به خود جلب نموده ـ است. بسیاری از علمای مسلمان و نیز برخی دین‌پژوهان و خاورشناسان غربی، براساس احادیث و روایات و نظرات مفسران متقدم، به تلاش برای کشف معانی احتمالی حروف مقطعه و منظور از درج آنها در اوایل سور و نیز درک اسباب یا مقاصد نزول آنها مبادرت ورزیده‌اند. برخی علمای علوم باطنی و اهل عرفان نیز براساس در نظر داشتن ریشۀ مابعدالطبیعی زبان وحی و اقسام معارف و نمادپردازیهای ناشی از آن، که با علوم مربوط به حقایق و اسرار حروف پیوند دارند، گونه‌هایی دیگر از تفاسیر ارائه داده‌اند؛ اما چه در علوم ظاهری و چه در معارف باطنی، اجماعی در این خصوص حاصل نشده است و البته از منظری خاص، امکان دارد که این ابهام بیشتر به نفس مسئله، یعنی به حقیقت و باطن زبان وحی، مربوط باشد تا به عدم آگاهی مفسران نسبت به موضوع. ازهمین‌رو ست که بسیاری از مفسران، به رغم ارائۀ روایات و نظریات گوناگون، نهایتاً علم به حقایق حروف مقطعه را اسراری بالذات ناگفتنی و مختص به ساحت الوهیت، راسخون در علم و نیز از نشانه‌های اعجاز زبان وحی دانسته‌اند (نک‍ : طوسی، 1 / 48؛ طبرسی، 1 / 40؛ سیوطی، 3 / 24؛ ابوالفتوح، 1 / 38؛ نسفی، 1 / 9؛ ابن‌کثیر، 1 / 92؛ زرکشی، 1 / 262). برخی نیز نبودن روایاتی مشتمل بر پرسش صریح صحابه از رسول اکرم(ص) در خصوص حروف مقطعه را حاکی از اطلاع آنهـا از معـانی مقطعات دانسته‌اند (نک‍ : سیوطی، 3 / 30-31)؛ اگرچه ممکن است آنها از سرّبودگی ذاتی معانی آن حروف یا اختصاص علم مقطعات به خواص اطمینان داشته‌اند؛ چنان‌که کسی مانند مقاتل بن سلیمان از تفسیر حروف مقطعه امتناع کرده ـ است (نک‍ : 1 / 83؛ نیز نویا، 164-165). 
برخی از علما با حذف حروف تکراری در «مقطعات»، عباراتی در تأیید دیدگاههای فرقه‌ای و کلامی استخراج کرده‌اند که از آن جمله می‌توان به عبارت «صِراطُ عَلیٍّ حقٌّ نُمسِکُهُ» نزد برخی علمای شیعی، و نیز عبارت «صَحَّ طَریقُکَ مع السُنّه» نزد برخی علمای اهل سنت اشاره کرد (آلوسی، 1 / 104؛ حسینی، 22؛ نیز نک‍ : ابن‌کثیر، 1 / 93؛ زرکشی، 1 / 256). در سویه‌ای دیگر با در نظر داشتن اندیشۀ وجود دلالات نمادین این حروف (طبری، 1 / 69؛ طبرسی، همانجا؛ فخرالدین، 2 / 8)، تلاش شده است تا از هر یک از مقطعه‌ها به تفکیک، جملاتی معنادار ساخته شود، چنان‌که در مقطعۀ «الم»، حرف «الف» اشاره به «انا»، «لام» به «الله» و «میم» به اعلم است و بنابراین مقطعۀ «الم» بدان معنی است که «انا الله اعلم». با همین رویکرد، مقطعۀ «الر» به «انا الله اری» و «المص» به «انا الله افصّل» تأویل شده است (طبری، 1 / 70؛ سیوطی، 3 / 24؛ کاشانی، 1 / 38؛ نیز نک‍ : اسماعیل حقی، 28). 
در دسته‌ای از روایات، حروف مقطعه به نحوی با مفاهیم مربوط به اسماء و صفات و نیز اسم اعظم پیوند یافته‌اند (طوسی، 1 / 47-51؛ طبرسی، همانجا؛ سیوطی، 3 / 27) و در روایتی، اسم اعظم مستتر در حروف مقطعه دانسته‌شده‌است (بحرانی، 1 / 41؛ سلطان‌علیشاه، 329 بب‍). 
پدیدآوردن برخی از اسماء الٰهی توسط کنارهم‌گذاری بعضی حروف مقطعه نیز در ادامۀ همین مسیر، در روایات مشاهده می‌شود؛ مثلاً از ترکیب «الر»، «حم» و «ن»، اسم الرحمٰن پدید می‌آید (سیوطی، 3 / 24؛ خاتون‌آبادی، 48). گاه نیز خودِ مقطعات، اسماء الٰهی دانسته شده که خداوند بدانها سوگند خورده است (طبری، 1 / 67، 69؛ طوسی، 1 / 47؛ سیوطی، 3 / 28)؛ از ادعیۀ امام علی (ع) است که گاه می‌فرمود: «یا کهیعص»، «یا حم عسق» (فخرالدین، 2 / 5؛ خاتون‌آبادی، 47). در برخی روایات، مقطعات تنها مفاتیحی بر اسماء و صفات حق تعالى قلمداد شده‌اند (ابن قتیبه، 230؛ طبرسی، ابوالفتوح، همانجاها؛ سیوطی، 3 / 25-26)، ازجمله آنکه در «کهیعص» در ابتدای سورۀ مریم(ع)، «کاف» از کافی، «ها» از هادی، «یا» از حکیم، «عین» از علیم و «صاد» از صادق دانسته شده است (ابن‌عطا، 85؛ ابن‌قتیبه، ابوالفتوح، طبرسی، سیوطی، همانجاها). 
در ادامۀ همین اندیشه، از ابن‌عباس نقل است که در مقطعۀ «الم»، حرف «الف» دال بر آلای الله، «لام» اشاره به لطف او، و «میم» حاکی از مجد یا ملک او ست و از ربیع بن انس نیز روایت شده است که «الف» در «الم» از الله، «لام» از لطیف و «میم» از مجید است (طبری، 1 / 68؛ ابوالفتوح، 1 / 38؛ خاتون‌آبادی، 46؛ صفی‌علیشاه، 5 / 2105). بنابر روایتی، حضرت علی بن موسی الرضا (ع) در پاسخ به بخشی از پرسشی دربارۀ دلالت «الم»، «الف» را نمادی برای 6 صفت حق تعالى دانسته‌اند، که ازجمله می‌توان به عدم اتصال «الف» به دیگر حروف و فردانیت آن اشاره کرد (طبرسی، 1 / 40؛ قشیری، 1 / 53). 
قابل درک است که عدم دریافتی دقیق از مفاهیم حروف مقطعه و حتى گاه تفکر رازآمیز بودن آنها، ورود انبوهی تأویلات را در طول تاریخ سبب شده باشد. چنین برداشتهایی به‌ویژه از باور به سرّبودگی این حروف نشئت گرفته، چنان‌که آمده است در هر کتابی سرّی است و سرّ قرآن کریم حروف مقطعه است، و این حروف حقایقی مستور و اسراری محجوب‌اند که خداوند آنها را برگزیده است (طبری، 1 / 68؛ ابوالفتوح، طبرسی، همانجاها). در همین راستا ست که برخی گروندگان به تأویل، این حروف چهارده‌گانه را حروف شارق و نورانی یا حروف شمسیه نامند که جنبۀ فاعلی و نسبت با خورشید دارند؛ و در مقابل، 14 حرف دیگر را حروف غارب و ظلمانی یا حروف قمریه نامند که جنبۀ قابلی و نسبت با ماه دارند (خاتون‌آبادی، 23). 
مسئلۀ نمادین بودن مقطعات از منظر تأویل، غالباً ریشه در این دیدگاه دارد که هر یک از مقطعات یا هر یک از اجزاء آنها در هماهنگی با اجزاء دیگر مقطعه، نمادی برای حقایق و مفاهیمی در علم الٰهی و مراتب وجود هستند، و آن حقایق و مفاهیم با پس‌زمینۀ کلی کلام الٰهی در سورۀ مربوط، تطابق دارند (مثلاً نک‍ : میرداماد، جذوات ... ، 162-166؛ «هدایت‌نامه»، 1-12). نمونه‌ای برجسته از این اندیشه را می‌توان در برخی تفاسیر ارائه‌شده بر مقطعۀ «ن» در آغاز آیۀ نخست سورۀ مکی قلم (68 / 1) یافت که گفته شده مقصود از «ن»، نوری ازلی است که خداوند همۀ موجودات را از آن پدید آورد، یا آنکه لوحی نورانی است که تقدیر موجودات توسط «قلم» الٰهی در آن رقم خورده است: «و ما یسطرون» («تفسیر ... »، 59). صدرالدین قونوی نیز گوید که خداوند به واسطۀ «ن»، که دایرۀ کاملۀ وجود است، آنچه را که در قلم بود، یعنی تمامی امکانات مکنون در اسماء را بیرون کشید (ص 31، 39). در نمونه‌ای دیگر، سید حیدر آملی (2 / 22) در تفسیری تأویلی، «ن» را دال بر نفس کلیه و متناظر با لوح قدر، و قلم را عقل اول و متناظر با لوح قضا دانسته است (نیز نک‍ : میرداماد، همان، 226- 229، نبراس ... ، 96؛ گنون، 109-113). در همین راستا در اندیشۀ ابن‌سینا، مقطعۀ «حم» قسم به عالم طبیعی (حاء طبیعت مضاف) است که در خلق «م» وقوع یافته، و مقطعۀ «یس» سوگند است به آغاز فیض الٰهی (ابداع / یاء) که در تکوین پایان می‌یابد (ص 90-91). صدرالدین شیرازی با پذیرش این نظریه، از آن بـرای تفسیر حـروف مقطعه بهره برده است ( تفسیر، 1 / 215-224، اسرار ... ، 56-57). 
در واقع این دست تفاسیر، مسئلۀ تفسیر حروف مقطعه را با مباحث کلی‌تر علم اسرار حروف پیوند می‌دهد («هدایت‌نامه»، 1). در تفسیر عرفانی منسوب به امام جعفر صادق(ع)، حروف مقطعه همچون اشاراتی نمادین به وحدانیت، فردانیت، دیمومیت و قیام حق تعالى به نفس خود و استغنای او از ماسوى تلقی شده‌اند (ص 24؛ نیز نک‍ : نویا، 106-167). در شمار انبوهی از تفاسیر تأویلی به طور طبیعی این‌گونه از رویکردها بروز و نمودی آشکار دارد، چنان‌که به‌مثل روزبهان بقلی (ص 11) در سخن از «الم» در آغاز سورۀ بقره، «الف» را ناظر به سرّ فردانیت ذات، «لام» را دال بر سرّ سرمدیت صفات، و «میم» را اشاره به سرّ قِدَم در ظهور آیات دانسته است، و این 3 با 3 مرتبۀ «وحدت ذاتیه»، «وحدت وصفیه» و «وحدت فعلیه» تناظر دارد (نیز نک‍ : ابن‌عربی، الفتوحات ... ، 1 / 51 بب‍ (. همچنین است در تفسیر عرفانی منسوب به ابن‌عربی پیرامون تأویل «المص» در آغاز سورۀ اعراف که گوید: «الف» اشاره به ذات احدیت دارد، «لام» ذات است از حیث علیم بودن آن، «میم» دال بر تمیمۀ جامعه است، یعنی حقیقت سماوی محمدیه، و «صاد» نیز مشیر به صورت محمدیه است (1 / 421-444؛ نیز نک‍ : صدرالدین قونوی، 39). پیرامون مقطعۀ «الم» همچنین مروی است که «الف» به الله، «لام» به جبرئیل امین، و «میم» به محمد(ص) دلالت دارد و با این ملاحظات، معنای کلی مقطعۀ «الم» حاکی از وساطت جبرئیل در انتقال کلمۀ الله به حضرت محمد(ص) است (طبرسی، 1 / 40؛ قشیری، 1 / 53؛ برای تفصیل، نک‍ : علوی، 56؛ نیز حسن‌زاده، 35- 48). 

پژوهشهای مسلمانان معاصر

از میان تحقیقات معاصر، سعد عبدالمطلب عدل با اتکا به مشترکات زبان مصریان قدیم و برخی زبانهای مجاور با زبان عربی، رهیافتی نوین در تفسیر حروف مقطعه به دست داده (نک‍ : سراسر اثر)، که در برخی موارد با واکنشهایی مواجه شده است. برای مثال، وی با بیان اینکه «طا» در زبان مصری کهن نه یک حرف، بلکه اندیشه‌نگاری به معنی «ای مرد» (یا ای حبیب من) است و «ها» نیز اندیشه‌نگاری به معنی «آگاه شو و بنگر؛ نیک نظر کن و توجه کن بدانچه می‌شنوی» است (ص 86-87)، مقطعۀ «طه» را حاکی از خطاب محبت‌آمیز حق تعالى به رسول اکرم(ص) دانسته است. او ضمن تحلیلهایی (ص 88- 89)، بر آن است که این تفسیر با خوانش معانی غایی نهفته در کلیت متن سورۀ طٰه همخوانی دارد. 
برخی از معاصران نیز با گمانه‌زنی و تکیه بر تحلیلهای آماری، نظریاتی کمیت‌مدار را در خصوص حروف مقطعه ارائه ـ کرده‌اند؛ از آن جمله کسانی با استفاده از برخی برنامه‌های رایانه‌ای، نتیجه گرفته‌اند که حروف استفاده شده در مقطعۀ آغاز هر سوره، بیشتر از سایر حروف تهجی در سورۀ مربوط به کار رفته‌اند. افزون بر این، ترتیب حروف در هر مقطعۀ خاص نیز با افزونی شمار آنها نسبتی مستقیم دارد (نک‍ : خلیفه، سراسر کتاب). البته شکلهایی از همین نظریه نزد قدمای مفسران نیز وجود داشته است (مثلاً زرکشی، 1 / 258- 259). 
افـزون بر این، برخی تک‌نگاشتها نیز در این مباحث تدوین ـ شده است که از آن جمله به الحروف المقطعة فی القرآن، اثر عبدالجبار شراره (چ مکتب الاعلام الاسلامی، 1414ق)، اوائل السور فی القرآن از علی ناصوح (چ عمان، 1373ق / 1954م) و نیز اثر عبدالحکیم عبدالسلام عبد تحت عنوان الحروف الفواتح فی القرآن الکریم می‌توان اشاره کرد. 

آراء خاورشناسان

برخی نظریات مطروحه از سوی خاورشناسان مبتنی بر پذیرش این فرض کلی است که حروف مقطعه، نشانه‌هایی اختصاری برای اسامی و کلماتی خاص هستند، و برخی این حروف را افزوده‌هایی متأخر بر متن اصلی قرآن کریم می‌انگارند. تئودُر نولدکه در ویرایش نخست کتاب «تاریخ قرآن» در 1860م، این حروف را نشانه‌هایی اختصاری برای اسامی برخی صحابه که نسخه‌هایی از بخشهایی از مصحف را در اختیار داشته‌اند، یاد کرد؛ بخشهایی که زید بن ثابت براساس آنها مصحف خود را تنظیم کرده بود. این نظریه برای مدتی نزد خاورشناسان مقبولیت یافت و هرشفلد (ص 141-143) نیز با تغییراتی در نامهای صحابه، آن را صورت‌بندی و مجدداً ارائه کرد (برای توضیحات، نک‍ : مسی، 497-501). البته خود نولدکه بعدها این نظریه را مردود دانست، به طوری که در ویرایش دوم کتاب وی نظریۀ مذکور حذف گردید. گویا نولدکه تحت تأثیر عقاید لوث603 ff.) در خصوص تأثیر اندیشه‌های یهودی بر رسول اکرم(ص)، قانع شده بود که هر یک از حروف مقطعه متناظر به رموزی برگرفته از قبالۀ عبرانی هستند و به عبارات یا واژگانی کلیدی در سورۀ مربوط دلالت دارند. این نظریه توسط اشوالی، که حروف مقطعه را در رابطه با ساختار قرآن کریم و منطق ترتیب قرارگیری سوره‌ها می‌انگاشت، مورد نقد قرار گرفته است (نک‍ : ولش، 412). 

خوسنس (ص 191-226)، حروف مقطعه را صورتهایی اختصاری از نامهای آغازین سوره‌ها دانسته که توسط گردآورندگان قرآن به ابتدای سوره‌ها افزوده شده‌اند. در همین راستا، جیمز بلامی (ص 267 ff.) در نظریۀ ضعیف و شکننده‌ای، بر آن است که این حروف، اختصاراتی از اسامی الٰهی مذکور در بسمله هستند و این نکته به مکی بودن غالب سوره‌های آغازشونده با حروف مقطعه مربوط می‌شود. به نظر وی عدم آگاهی گردآورندگان مصحف بدین نکته در دوره‌های بعد باعث شده است تا بسمله را نیز به آغاز این سوره‌ها بیفزایند (برای نظریاتی دیگر، نک‍ : باوئر، 1-20؛ ولش، 413-414؛ برای نقد این نظریه، نک‍ : رابینسن، 260-263)


مآخذ

آلوسی، محمود، روح المعانی، بیروت، 1405ق / 1985م؛ آملی، حیدر، تفسیر المحیط، به کوشش محسن موسوی تبریزی، تهران، 1416ق؛ ابن‌سینا، «الرسالة النیروزیة»، تسع رسائل فی الحکمة و الطبیعیات، بمبئی، 1318ق؛ ابن‌عربی، محیی الدین، تفسیر، بیروت، 1387ق / 1968م؛ همو، الفتوحات المکیة، بیروت، دار صادر؛ ابن عطا، احمد، «تفسیر»، همراه مجموعۀ آثار محمدسلمی، ج 1، به کوشش نصرالله پورجوادی، تهران، 1369ش؛ ابن قتیبه، عبدالله، تأویل مشکل القرآن، به کوشش احمد صقر، قاهره، دار احیاء الکتب العربیه؛ ابن کثیر، عمدة التفسیر، به کوشش احمد محمد شاکر، قاهره، مکتبة التراث الاسلامی؛ ابوالفتوح رازی، تفسیر، قم، 1404ق؛ اسماعیل حقی بروسوی، تفسیر روح البیان، بیروت، داراحیاء التراث العربی؛ بحرانی، هاشم، البرهان، تهران، 1375ش؛ تفسیر، منسوب به امام حسن عسکری (ع)، قم، 1409ق؛ «تفسیر امام جعفر صادق (ع)» (نک‍ : هم‍ ، ابن عطا)؛ حسن‌زادۀ آملی، حسن، «مدارج و معارج»، ده رسالۀ فارسی، قم، 1385ش؛ حسینی شریفی، ابوالقاسم، آیات الولایة، چ سنگی، بی‌تا؛ خاتون‌آبادی، محمدرضا، خزائن الانوار و معادن الاخبار، به کوشش مریم ایمانی خوشخو، تهران، 1386ش؛ خلیفه، رشاد، اعجاز القرآن: تحلیل آماری حروف مقطعه، ترجمۀ محمدتقی آیت‌اللٰهی، شیراز، 1365ش؛ روزبهان بقلی، عرائس البیان، چ سنگی، نولکشور، بی‌تا؛ زرکشی، محمد، البرهان فی علوم القرآن، به کوشش یوسف عبدالرحمان مرعشلی و دیگران، بیروت، 1410ق / 1990م؛ زمخشری، محمود، الکشاف، بیروت، دار المعرفه؛ سلطان علیشاه، سلطان محمد، بیان السعادة فی مقامات العبادة، ترجمه و تصحیح محمدرضا خانی و حشمت‌الله ریاضی، تهران، 1372ش؛ سیوطی، الاتقان، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1387ق / 1967م؛ صدرالدین شیرازی، محمد، اسرار الآیات، به کوشش محمد خواجوی، تهران، 1360ش؛ همو، تفسیر، به کوشش محمد خواجوی، قم، انتشارات بیدار؛ صدرالدین قونوی، محمد، مرآة العارفین، به کوشش محمد خواجوی، تهران، 1387ش؛ صفی‌علیشاه، «تفسیر عرفانی و منظوم قرآن»، ضمن شرح جامع تفسیر، به کوشش علیرضا منجمی، تهران، 1385ش؛ طبرسی، فضل، مجمع البیان، به کوشش هاشم رسولی محلاتی، بیروت، 1412ق / 1992م؛ طبری، تفسیر؛ طوسی، محمد، التبیان، به کوشش احمد حبیب قصیر عاملی، نجف، 1383ق؛ عدل، سعد عبدالمطلب، الهیروغلیفیة و القرآن الکریم، قاهره، 2000م؛ علوی مستغانمی، احمد، البحر المسجور فی تفسیر القرآن بمحض النور، مستغانم، المطبعة العلاویه؛ فخرالدین رازی، مفاتیح الغیب، بیروت، داراحیاء التراث العربی؛ قرآن کریم؛ قشیری، عبدالکریم، لطائف الاشارات، قاهره، 1981م؛ کاشانی، فتح الله، منهج الصادقین، به کوشش حسن حسن‌زادۀ آملی، قم، 1388ش؛ مقاتل بن سلیمان، التفسیر، به کوشش عبدالله شحاته، قاهره، 1422ق / 2001م؛ مولوی، مثنوی معنوی، به کوشش توفیق هاشم‌پور سبحانی، تهران، 1373ش؛ میرداماد، محمدباقر، جذوات و مواقیت، به کوشش علی اوجبی، تهران، 1380ش؛ همو، نبراس الضیاء و تسواء السواء، بـه کوشش حامد ناجی اصفهـانی، تهران، 1374ش؛ نسفی، عبدالله، تفسیر، استانبول، مکتبۀ پاموق؛ «هدایت‌نامه»، مجموعۀ رسائل حروفیه، به کوشش کلمان هوار، لیدن، 1909م؛ نیز: 

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.